سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر دانشمندی، بیمناک است . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :14
بازدید دیروز :26
کل بازدید :45925
تعداد کل یاداشته ها : 39
103/2/9
4:40 ع
موسیقی
مشخصات مدیروبلاگ
 
یاس[155]

خبر مایه

وقتی تو نباشی که بخونی
دل و دماغی برای نوشتن نیست.
نه برای نوشتن بلکه برای هیچ...


90/11/29::: 8:11 ع
نظر()
  
  

سرم داغ شده
داغ داغ
لبهای تو را
گیج میخورم
و تو چشمانت دو دو میزند
وقتی که پک میزنی ام
قل
قل
قل
.
.
.
خاکسترم را بر باد بده
من کام نمیدهم...


  
  

گل یخ رو به پایان است
روز تولد نزدیک
بوی عیدی در کار نیست
و بهار نزدیک است
اما
بهار من تو دیگر نیامدی

YOU...


90/11/28::: 3:8 ص
نظر()
  
  

خدایــا دلـم تنگِ تنگ اسـت...

 نمـی خواهـم اینجا بمانـم...                 

 برای کس دیگری جز تو ای خوب، نمیخواهـم آواز های دلـم را بخوانم...

   کمک کن که در هوایت دلـم پر بگیرد                           

                      و در حسرت آبی آسمانت میان قفس های رنگـــی نمیرد...   

 خدایــا گلوی مرا به حق آشنا کن... به تاریکی ام روزن نـور وا کن...

و تا سبـز باغ بهشت به من شـور پرواز عطا کن...

 


90/11/27::: 3:23 ص
نظر()
  
  

دیگر شده ای طعم لبخندهای تلخی که
مهربانانه
معنای "نه" میدهند.
معنای "نمیشوند"
معنای "زندگی بی بهار" ........

و اما باید رفت...

دارم هدر می روم.... YOU


90/11/26::: 8:39 ع
نظر()
  
  

الان دیگه احتمالا نوشته های منو خوندی. نمیدونم چه حسی بهت دست داد. نمیدونم اصلا چیز خوبی نوشته بودم یا نه.
نمیدونم کتاب حافظ و فالمو خوندی یا نه. نظرتو نمیدونم...
اما میدونم که اینقدر خوبی که تا آخر عمرت نگهش داری. بعضی موقعا یه فال بگیر شاید حال منو با فال فهمیدی. نمیدونم شاید...

عاشقتم بهار...

YOU....


90/11/26::: 8:29 ع
نظر()
  
  

وقتی تو سارا بهت گفتم که میخوام دیگه خوشبخت باشم که نگرانم نشی. چیزی نگفتی و گریه کردی.
و اما لحظه آخر قتی تو سارا بهت گفتم که میخوام منتظرت بمونم نمیدونم سکوت بی معنایی کردی و هیچ صحبتی نکردی.
میدونی منظورم از جمله اول همون جمله دوم بود یعنی میدونم دارم به خودم دلخوشی میدم. اما تنها چیزی که بهم امید میده همینه که یروز بهم زنگ بزنی و بگی عاشقتم....

YOU...


  
  

وقتی خونه ام داغونم
وقتی می زنم بیرون قدم بزنم دلگیرتر از همیشه ام
وقتی از محل کار تا خونه پیاده میام فقط اشک و حسرت همراهمه
حتی وقتی میخوابم خوابای دلتنگی و ناراحتی و غم می بینم
و بد تر از همه شباست که دیوانه میشم تا خوابم ببره
هنوزم باورم نمیشه که دیگه نیستی
خدا میدونه که نمیتونم بهتر از این باشم وگرنه اینقدر نمی نوشتم وگرنه احمق که نیستم خودمو عذاب بدم
امروز غروب داشتم می رفتم خونه سعیدینا برقا رفته بود هیشکی تو کوچه های سرد و تاریک نبود یاد اون شبی افتادم که نصف شب از خواب پریدم هوای بارونی بود. سر کوچه سعیدینا یه چیزی انگار منفجر شد ترسیده بودم و به سرعت به خونه اومدم. وااای که چقدر نگرانم بودی. سعید نبودم و برگشتم. دلم یه نخ سیگار میخواست. شاید آرومم میکرد که میدونم نمیکرد.

عجیب روزها و شبها و لحظات دلتنگی دارم. و خیلی سخته که با اشکی که دارم و تمام سختی که در سینمه قراره که دیگه نبینمت. ولی خاطره هات هرگز از ذهنم بیرون نمیره. همش به این فکر می کنم که چطور شد؟؟؟؟
وقتی هنوزم میگی یاسه من....

YOU...


  
  

ببخشید آخرین گلایه:

تو حتی نمیخواستی کنار من قدم بزنی مثل همیشه

از اول هم همینطور بودی.

یادته وقتی میخواستی بری خونه آرزو پیاده با هم رفتیم یادته چطور از من جدا شدی

دیشبم همینطور بود از من فاصله می گرفتی و سریع جدا شدی اصلا انگار نه انگار یه دلشکسته رو رهسپار می کردی

از من فراری بودی. و به بهانه اینکه من به تو گفتم نمیتونم کنارت قدم بزنم خوب تونستی کنارم قدم نزنی.

گفتی تولدت مبارک. چه تلخ. چه خالی. چه سرد.

... دیگر نمینویسم YOU باشد که فراموشم شوی

..................

خداحافظی تا خدا


90/11/25::: 3:26 ع
نظر()
  
  

نظراتتو خوندم عزیزم. مثل همیشه تکراری. یاس توروخدا یاس ... و این تنها جمله ایه که میتونی بگی. امیدوارم یروز بتونم حتی فکرامم اینجا نیارم که اسباب ناراحتی تو بشم.


90/11/19::: 11:58 ص
نظر()
  
  
   1   2      >