ببخشید آخرین گلایه:
تو حتی نمیخواستی کنار من قدم بزنی مثل همیشه
از اول هم همینطور بودی.
یادته وقتی میخواستی بری خونه آرزو پیاده با هم رفتیم یادته چطور از من جدا شدی
دیشبم همینطور بود از من فاصله می گرفتی و سریع جدا شدی اصلا انگار نه انگار یه دلشکسته رو رهسپار می کردی
از من فراری بودی. و به بهانه اینکه من به تو گفتم نمیتونم کنارت قدم بزنم خوب تونستی کنارم قدم نزنی.
گفتی تولدت مبارک. چه تلخ. چه خالی. چه سرد.
... دیگر نمینویسم YOU باشد که فراموشم شوی
..................
خداحافظی تا خدا