بارانی از عشق و نمی هم ستاره
ارزانی تویی که در تبار معصومانه نگاهت
چشمان خسته من ستاره می چیند
خوش آهنگ ترین نغمه های هستی نثار قب زیبا و صبورت
روز به اوج نشستنت مبارک
میدونی بدتر از عشق بی فرجام چیه؟
فرجام بی عشق ...
اینکه بی عشق بری ...
دیالوگ فیلم برف روی شیروانی داغ
کم کم یاد خواهی گرفت :
تفاوت ظریف میان نگهداشتن یک دست و زنجیر کردن یک روح را
اینکه عشق تکیه کردن نیست و رفاقت، اطمینان خاطر
و یاد میگیری که بوسهها قرارداد نیستند
و هدیه ها معنی عهد و پیمان نمیدهند.
کم کم یاد میگیری :
که حتی نور خورشید هم میسوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری
باید باغِ خودت را پرورش دهی به جای اینکه
منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد.
یاد میگیری که میتوانی تحمل کنی
که محکم باشی پای هر خداحافظی
یاد میگیری که خیلی میارزی.خیلی...
دلم از بی رنگی روزها گرفت ...
می دانی تا بهار نارنج چند شب باقی ست ... ؟!
شکوفه های تاک را که بدرقه کردم ...
به انتظار خوشه های انگور می مانم ... !
خوشه ها را می چینم ..جفت جفت ... !
و با چشمانم می خندم ...
چشمانم روشن ...
رویاها در راهند ...
و من اما خواب یک رویای کهنه می بینم .. در کابوس ... !
و چه ساده است یک لبخند ... !
و چه دور است یک رویا ... !
رویای دلم و لبخند چشمانم را نگیر ...
اون همه ناله و بیقراری
اون همه غصه و گریه زاری
حق من نبود که اینجور تو بخوای
بری و رو دل من پا بذاری
اون همه زخم زبون شنیدم
من به خاطره به تو رسیدن
از دل و جون خودم گذشتم
اما آخرش از تو چی دیدم
مگه من دوست نداشتم تو بگو
مگه من چی کم گذاشتم تو بگو
تو بگو چرا بریدی از دلم
تو چجور دلت اومد بگی برم
تو بگو چجور ازت دل بکنم
تو میدونی عشقم عاشقت منم
تو بگو حالا دیگه چه کار کنم
چجوری پائیزمو بهار کنم؟
تو هستی تو رویام تو هستی تو قلبم
ولی رفتی و ندیدی حال خرابم
توی این دنیا توی این عالم
زندگی بی تو برام معنا نداره...
همه ی اون عشق و محبت
حس این دل پاک من
چرا زیر سایه ی یک شب
عشقمون از یادت رفت
گله دارم از تو خدایا
چرا شدش از ما جدا
شب و روز از دوریش میسوزم....
تن من دیگه نایی نداره
با زندگی کاری نداره
من با اشک، شب و روز
واسه برگشتنت دست به دامن خدام
می بینم من که انگار
توی قلبت نیست احساس
نمیخوای که برگردی پیشم
آه . . .
چرا باید الان باشی تو تو خاطره ها
چرا سهممون از عشق فقط فاصله هاست
همه پیش عشقشوننو من چی هان؟
باید از عشق بخونم و سختیهاش
وقت رفتنت گفتم باشی بدون من
خب دروغه که بگم خوش به حال من
باید اینو بدونی که هنوزم عشقم تویی
تو به سادگی رفتی
ولی من هرشب طوری تو رویام
که فردا برمیگردی
اگه نیایی شاید باید رگ بدم تیغ
پس برگرد که هنوزم دربدرتم
میخوام مثل قدیما بذاریم سربه سر هم
من نمیدونم چطور شد
من چجوری دل سپردم
من فقط دیدم که چشماش
پره بارونه و خواهش
عاشقونه منو برده
تا ته حسّ نوازش