تویی آن موجِ سرگردان، منم آن ساحلِ تنها
که می کوبی به قلبِ من، ز خشمت هر زمان تیری
گریزم نیست از عشقت، که هم دوری و هم نزدیک
دلِ من قابِ تنهایی، تو در این قاب، تصویری
هنوزم تو برای من، همون عشقِ نفس گیری
اگر چه یک نفس دیگر سراغم را نمی گیری ... نمی گیری
تو با من نیستی، اما جدا هم نیستی از من
نه می مانی کنار من، نه در قلبم تو می میری
منم خو کردهی دردی که درمانش نمی بینم
زمین بر سرنوشت من، تو دست سرد تقدیری ... تو دست سرد تقدیری